ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس با مستاجرم مهین

پنج سال قبل بود تو مغازه نشسته بودم که دیدم دوتا خانم اومدند تو اول تعجب کردم اخه من کلا سر و کارم با مردها بود تا خانوما خلاصه بعداز سلام وعلیک گفتن اقا شما طبقه بالای مغازه رو اجاره میدین؟ گفتم بله و کلید رو دادم تا نگاه کنن بعد چند دقیقه برگشتن خونه رو پسند کرده بودن از تعدادشون پرسیدم یکیشون که چهل سالش میشد گفت ما پنج نفریم من و شوهرم و سه تا پسرام تا گفت پسرام تو دلم به شانس خودم زکی گفتم ولی خودش تیکه خوبی بود سفید و توپر.زیاد میخ نشدم بهشون قیمت دادم و رفتند فردا بیان برا قرارداد.فردا بعدازظهر با شوهرش اومدند و خلاصه بعد از چک وچونه قرارداد نوشتیم.زنه تو دل برو بود اول برج اومدن مستقر شدند.بعد اون چای و شربت اوردن شروع شد البته میداد پسر کوچیکش می اورد و خودشم هرموقع منو میدید تو تحویل گرفتن سنگ تموم میذاشت من اول به حساب صاحب خونه بودن میذاشتم تا این اینکه یه روز سرظهر باهم روبرو شدیم چادر سرش بود بدون دامن با یه شلوار خونگی از شوهرش پرسیدم گفت چند روزه رفته شهرستان شوهرش ضایعاتی بود و به همه جا میرفت خیلی تعارف کرد برم خونه من قبول نکردم و اون مدام چادرش رو مرتب میکرد و سینه و زیر گلوش پیدا میشد من یه کم بهش مشکوک شدم ولی باز به حساب صمیمیت گذاشتم تا این یه روز شاگرد مغازه اون طرف کوچه بهم گفت عجب تیکه ای اوردی شورت و کرستشم رو بند پشت بام میندازه البته خودم دیده بودم لباس پهن میکنه ولی شورت و کرستشو ندیده بودم. یه کم بهم برخورد اومدم مغازه اخر برج بود ظهر موقع رفتن اومد مغازه گفت اقا داود صبر کن پول اجاره این ماه رو بیارم مغازه رو قفل کردم رفتم در خونه اومد پایین و باز کلی تعارف پول رو داد و شمردم گفتم مهین خانم یه چیزی میگم ناراحت نشو گفت بفرما گفتم من خودم حرفی ندارم ولی یه کاری بکن همسایه ها چیزی نگن.یه کم نگران شد گفت توروخدا چی گفتن.گفتم یکشون میگفت مستاجرتون لباسای خودشو رو بند پشت بوم پهن میکنه یه کم سرخ شد گفت وای نه به خدا کی گفته؟ گفتم بی خیال شو.یه کم حالش گرفت خداحافظی کردم و رفتم.یه روز تازه مغازه رو باز کرده بودم دیدم صدای کمک میاد دقت کردم دیدم از بالاست رفتم زنگ زدم درو باز نکردن کلید یدکو انداختم رفتم بالا صدا کردم دیدم صدای کمک از حمومه در زدم مهین گفت اقا داود کمک.نمیشد درو یکدفعه بازکنم پشت در گفتم چی شده؟ گفت لوله ترکیده اب میزنه همه جا چیزی نبود فقط دست پاچه شده بود کنتور هم مغازه بود و نتونسته بود بیاد بگه گفتم بیا بیرون ببینم چیه گفت اخه نمیشه گفتم چرا گفت لباس ندارم لباسام بیرون.تا اینو گفت کیرم ناخوداگاه سیخ شد گفتم من میرم بیرون بیا بپوش رفتم فلکه اب رو بستم دوباره اومدم چون درباز بود یکدفعه رفتم تو لباسشو پوشیده بود درحال پوشیدن شلوارش بود که من رسیدم نصف کونش رو دیدم گفتم ببخشید فوری شلوارشو کشید بالا و ازجلو من دوید تو اتاق عجب کونی داشت رفت چادر سرش کرد و اومد صورتش برق میزد سلام کرد و گفت ببخشید شمارو انداختم زحمت.تو دل خودم گفتم اینا مایه رحمته چی از این بهتر.گفتم نه خواهش میکنم از بچه هاش پرسیدم گفت رفتن مدرسه.پسر بزرگشم تهرون دانشگاست شوهرشم رفته شهرستان تا دو روزم نمیاد دیگه حسابی سیخ کرده بودم و پیش خودم نقشه به راه اوردنشو میکشیدم.رفتم تو حموم دیدم شورت و کرستشو انداخته رو میخ ازش اب میچکید یه سطل نظرم رو جلب کرد نوار بهداشتی خونیش رو دیدم حدس زدم حسابی باید کف باشه چون رفته حموم تازه چراغش سبز شده.اچار انداختم لوله رو باز کنم باز نشد دوتا اچار انداختم ولی زورم نمیرسید یه نفر باید اون یکی اچار رو نگه میداشت تا درنره صداش کردم گفتم مهین خانم شرمنده زحمت این اچارو میکشین اومد جلو به شوخی گفتم با چادر نمیشه چادرشو انداخت بیرون با یه دامن استرچ چسبان بود خط شورتش معلوم بود شلوارشو در اورده بود و با دامن بود.یه کم خم شد کونشو داد عقب بدجور سیخ کرده بودم از رو شلوارهم معلوم بود و اونم میدید ولی بروخودش نمیاورد رفتم بغلش اچار رو دوباره انداختم زو زدم باز نشد یه فکری به سرم زدم دوباره زور زدم مثلا اچار دررفت از پشت چسبیدم بهش کیرم افتاد لای پاش اون اچار رو ول کرد و دستش رو از دیوار گرفت و کونشو داد عقب همونطور روش بودم گفت اقا داود بدنگذره و لبخندی زد فهمیدم بدش نیومده ولی خودمو بلند کردم اچارو دوباره انداختم لوله باز شد اونو درست کردم برام چایی اورد دستامو شستم و باهم تو هال نشستیم گفت اقا داود بچه داری گفتم اره یه دختر دارم گفت خوش به حالت من چقدر دوست دارم یه دختر داشته باشم البته اینو یه طور خاصی گفت.منم یه کم به خودم جرات دادم و گفتم ایشالله بعدی.گفت رفتم دکتر گفته با شوهرت فقط پسردار میشی منم خیلی دختر دلم میخواد با خودم گفتم بابا این که خودش زبانا میگه مثلا بلند شدم که برم گفتم من درخدمتم هرکاری داری بگو انجامش بدم.دستشو گذاشت رو کیرم و اونو گرفت گفت اینو میخوام لوله خودمم اب میده با دستم سرشو گرفتم بلندش کردم روسری شو باز کردم موهاش هنوز خیس بود لبمو گذاشتم رو لبش بد جور حشری بود کمربندمو بازکرد نشست زیر پام کیرم دراورد بیرون گفت جون چه کیری انداخت دهنش و برام ساک زد با حال ساک میزد از کیرم جداش کردم ازش اسپری خواستم برام اورد زدم به کیرم تا کیرم بی حس بشه افتادم به جون کوسش دامنوشو در اوردم شورتش یه کم پاره بود گرفتم جرش دادم دست بردم رو کوسش عجب کوسی داشت سفید وتپل بدون مو یه زبون بهش زدم یه اویییییییییی گفت از دستم گرفت بلندم کرد برد اتاق خواب لباسمو در اورد منم لباس اونو در اوردم به بدنم نیگاهی کرد و گفت جوووووون از کی منتظرت بودم خایه هامو گرفت برام ناز میکرد چقدر مزه میداد گفتم راسته ها به یارو میگن خایه مالی نکن واقعا کیف میده رو تخت خوابوندمش خودش لنگاشو داد بالا و کوسشو برام باز کرد کیرمو رو کوسش مالیدم اونم به کونش قر میداد و وول میخورد گفتم مال شوهرت بزرگتره یا مال من گفت خدایش این خیلی سر تره هم کلفته هم راست هم بلنده هم جیگر ادمو حال میاره از اون روزی که دیدمت گفتم یعنی یه روز میشه این منو بکنه خواهرم گفت ابجی کوفتت نشه از اون کیر کلفتها گیرت افتاد اخه ابجیم استاد ساک زدنه میگرده مردای کیر کلفتو پیدا میکنه گفتم جووون پس بگو بیاد گفت ای بروی کوسم حتما حالا بزار توش که اتیش گرفتم.گفتم یواش یا محکم گفت فقط بده توش با اب دهن خیسش کردم تو یه ان تا خایه هام دادم تو نگهش داشتم دردش گرفت به نفس زدن افتاد با دست اشاره کرد یه کم صبر کن حالم بیاد سر جاش بعد یه کم کمرم رو گرفت و تکون داد فهمیدم حالش خوبه کشیدم بیرون دوباره کردم تو با جووووون اویییییی جوابمو میداد پاهاشو انداخت و کونشو داد بالا و چشماش روهم رفت و ارضا شد من همونطور رو کوسش ضربه میزدم دوبار دیگه ارضا شد تا اینکه من به هن هن افتادم موقع خالی شدنم بود گفتم جیگر میخواد بیاد گفت جوووووون پس بکوب منم محکم ضربه میزدم خواستم بکشم بیرون پاشو انداخت کمرم منم تموم توش خالی شدم مهین میگفت جووون چه داغه پر اب شدم بی حال روش افتادم با بوسی ازم تشکر کرد خمار گفتم برو بریز بیرون گفت نه براچی میخوام یه دختر چشم عسلی داشته باشم تو این حرفا بودیم که زنگ زدند گفت پسرمه فوری لباسامو پوشیدم اونم یه پیراهن تنش کردگفت برو حموم لوله ها رو دستکاری کن پسرش اومد بالا منو دید سلام کرد مهین گفت لوله ترکیده بود اقا داود زحمتشو کشید منم گفتم چه زحمتی تا باشه از این زحمتها خداحافظی کردم از اون روز به بعد هفته ای یک بار میرفتیم تا اینکه یه روز پسرش شیرینی اورد گفت مامانم میخواد برام ابجی بیاره منم زنگ زدم مهین گفتم مبارکه.پایان

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر