ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

رسم خونوادگی ما2

دوستان معذرت میخوام ترجمه داستان طول کشید....سینه هاش رو که خوب مالیدم ودرحالی که کم کم سینه هاش بزرگ شدن و خنده های ادامه دارش بی صدا شده بود و تبدیل به لبخند،با دست راستم کیرم رو میزون کردم در کسش و سرم رو آوردم بالا وبرای اینکه نبینمش چشمام رو بستم و مطمـن بودم اونم الان چشماشو بسته.آروم کیرم رو فشار دادم ،سوراخش خیلی تنگ بود طوری انگار بار اولشه،وسط خنده های ناتمامش صدای اوووووف گفتنش رو شنیدم که بعد از چندبار عقب جلوی من تبدیل به آخ و آوخ شد و وقتی که من سرعتم رو کمی بیشتر کردم یه جیغ بلند کشید و بعد دست راستش به سینم چسپید،دست راستم رو بردم زیر کمرش و کمی از زمین بلندش کردموسریعترعقب جلوکردم دستش از رو سینم به موهام رسید و بدنش شروع کرد به لرزیدن وچنگ انداختن ناخناش به ته موهام داشت دیوونم میکرد،آبم داشت میومد و دور کیرم داغ شده بود و نک ناخونا ثابت مونده بود به ته سرم؛ نمیخواستم یا نمیتونستم درش بیارم،نمیدونم فقط یک لحظه برای یک لحظه احساس کردم کلا خالی شدم تو یه جای داغ ِ تارکِ نمور و بعد خم شدم،خم شدم و لبم رسید به نافش وساکن شدیم و تازه فهمیدم چه فاجعه ای رخ داده!تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده!تازه فهمیدم من مادرم رو گاییدم.دستش از موهام جدا شد و دوباره خنده هاش شروع شد.نمی دونستم باید چیکار کنم،هم میترسیدم هم از خودم بدم میومد وهم حاضر بودم صدها بار دیگه این کار رو بکنم، خیلی خسته بودم،بی رمق،بعد از هیچ سکسی این حالت رو نداشتم،چشمام رو آروم باز کردم چشماش هنوز بسته بود،سرش روی زمین و کمرش تو دستای من، لبخند ملایمی روی لبش بود و کاملا خودش رو تو هوا رها کرده بود،به آرومی ازش جدا شدم و خیلی آروم گذاشتمش روی پتو،طوری که انگار اون خوابیده؛ کمی عقب رفتم وبه مبل تکیه زدم؛چرا؟چرا با من؟ تویی که 18ساله، 18سال که با هیچکس نخوابیدی چرا این کارو با من کردی؟چرا؟نمیدونم کی،اما چشمام خیس شده بود،به سقف خیره مونده بودم ومنتظر جواب؛وصیت پدرت بود؟؟؟صداش آروم و خسته بود،گرفته و از ته حلق؛پدر؟؟؟ اوووون..اوون وصیت کرده که؟؟؟؟؟.آره.این یه رسم خونوادگی شماست یعنی تو خونواده ی پدرت بوده و قبل از مردنش به من وصیت کرد که ادامش بدم یعنی روی تو هم عملیش کنم.عملی کنی؟؟؟؟چی رو؟؟؟مگه من موش آزمایشگاهیم؟؟؟اصلا چرا الان؟؟؟چی شد امشب؟نه تو موش نیستی.قبل از تو رو خیلیای دیگه اتفاق افتاده.رو کیا؟؟؟چی اتفاق افتاده؟؟؟به چه دلیل؟؟؟خواهشن دارم دیوونه میشم میشه روشن بگی قضیه چیه؟؟؟تقریبا رو تمام اجدادتو،یعنی مادرای همشون حداقل یکبار با همه ی اجدادت سکس داشتن.ولی آخه چرا؟؟؟ببین اگه میخوای قضیه ی امشب رو توجیه کنی چرا از پدروپدراش مایه میزاری؟خیلی راحت فراموشش میکنیم واسه همیشه وقول میدم دیگه تکرار نشه.نمیخوام چیزی رو توجیه کنم.گفتم که وصیت پدرت بود.اما چرا؟؟؟واسه اینکه تو فکر میکردی عاشق شدی در حالی که نبودی.با ملایمتی وصف نشدنی در حالی که دستاش رو زیر سرش گذاشته بود و به طرف چپش خوابیده بود حرف میزد.انگار سال ها بود کلمه به کلمه ی این حرف ها رو ازبر کرده بود.اما این رو میشد به طریق دیگه ای هم گفت نه با سکس؟؟؟نه واسه پسرای خونواده ی شما نمیشه.ببین خوابم میاد پس بزار تکلیف رو یکسره کنم.قضه ی شکست عشقی داییت رو که گفتم مربوط به بابات بود.بابات قبل از مرگش به من گفت که پسرای خونواده ی شما وقتی واقعا عاشق یه دختری هستن که وقتی مادراشون در زمان عشقشون به اونا نزدیک بشن هیچ عکس العملی نبینن یعنی نه تنها میلی به سکس با مادراشون یا هر زن دیگه ای نداشته باشن بلکه ازش متنفر باشن.خوووب..خوووووب..خوب این رو از همون لحظه که شرتم رو درآوردم میتونستی بفهمی نیازی به شرط بعد از بازی نبود؟؟؟چرا بود؟من باید بهت این قضیه رو میگفتم تازه الان دیگه فکرای احمقانه ای که بابات به سرش زده بود به سرت نمیزنه.فکرای احمقانه؟؟؟کدوم فکرا؟؟؟بابات بعد از اینکه اولین دختری که فکر میکرد عاشقشه بهش جواب رد داد میخواست خودشو بکشه که مادربزرگت رسید و بهش فهموند که اون عاشق نبوده بلکه فقط هوس شدید به دختره داشته دیوونش میکرده که مال مادر بزرگت جاشو گرفت.اما.......اما چی؟؟؟هیچی ولش کن.آره جینی عزیزم،این داستان ما و مادرامون بود؛حالا ازت میخوام،شدیدا ازت میخوام وقتی اینی که الان این تو یعنی تو شکمت خوابیده بزرگ شد و من نبودم ویه وقتی فکر کرد عاشقه امتحان رو روش انجام بدی.این کارو میکنی؟؟؟برای من؟این چه حرفیه؟؟؟تو خودت هستی و خواهی بود و بهش میفهمونی کی واقعا یه دختر رو دوس داره.باشه،باشه،ولی اگه یه وقتی نبودم،قول میدی انجامش بدی؟؟؟نمیدونم...چیه؟؟؟اینطوری نگام نکن.باشه..باشه..فقط بخاطرتو.دستم گرمای شکم بزرگ شده ی زنم رو احساس میکرد و خاطرات بدن عریان زیبای مادرم که حالا سالها بود که رفته بود داشت کم کم رنگ میباخت.پیتر...پیتر...کجایی؟؟؟میتونم چندتا سوال بپرسم؟؟هیچی همین جام،البته عزیزم بپرس.پیتی این امای آخرت که به مادرت نگفتی مال چی بود؟اون به این خاطر بود که من اصلا اون شب قصد خود کشی نداشتم.فکر کشتن همه رو کرده بودم الا خودم نمیدونم مامان چه فکری کرده بود؟نمیدونم شایدم دلش میخواسته دیگه و به اون بهونه. هرچی باشه 18 سال زمان کمی نیست که هرکسی بتونه دووم بیاره.اونم با داشتن پسری مثله تو،پس.یعنی تو دووم نمیاری و اگه من نباشم میری.نه نه اصلا منظورم این نبود اگه یه بار دیگه بگی من نباشم دیگه باهات قهر میکنم.خوبه حالا سوالای دیگت چی بود؟ پیتی؟؟؟بعد از اون ماجرا ادعای دوست داشتن دختر دیگه ای رو کردی؟خوب یکی دوبار دیگه پیش اومد ولی هربار تا مامان شروع میکرد به لباس درآوردن این لامسب دراز به دراز میافتاد جلوی دستوپاش و مادرم با خنده میگفت تو هم خوشت میاد من دید بزنی الکی ادعای عاشقی میکنی.بازم با هم سکس داشتین؟؟؟نه دیگه هیچ وقت البته وقتی قضیه ی تو رو بهش گفتم.اصلا ولش کن.نه نه بگوووو.خواهش میکنم بگوووووو.وقی قضیه ی منو گفتی چی شد؟؟؟بگو دیگه.خواهشششششششش میکنم.باشه باشه داد نزن.یادمه اون روز وقتی برگشتم خونه مادرم تازه از حموم اومد بیرون و حال و حوصله ی درست و حسابی نداشت نمیدونم چرا اونقدر عصبانی بود،هنوز حوله ی حموم تنش بود که من قضیه ی تو رو بهش گفتم، شدیدا عصبانی شد و در حالی که میگفت.اگه میخوای بازم من لخت ببینی و من بگایی لازم نیس دروغ بگی،همین رو بگو تا جلوت لخت بشم و بهت بدم لعنتی وشلوارک و شرت من باهم کشید پایین و حولشو درآورد اما کیرمن هیچ تکونی نخورد،مادرم که تو اوج عصبانیت داشت شاخ درمیاورد داد زد.چیکارش کردی؟؟؟چی زدی بهش؟؟؟چی مالیدی بهش؟؟؟دیدن و گاییدن من ارزش این کارارو داره؟؟؟؟هیچی مامان باور کن به روح پدر هیچی.و بعد مادرم شروع کرد به مالوندن خودش به من،اول کونش میمالید به کیرم بعد شروع کرد به لب گرفتن بعد کیرمو گذاشت در کوسش اما هیچ اتفاقی نیافتاد.یکهو مادرم نشت رو دوپا و کیرم رو تا ته تپوند تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن اما هرچی بیشتر میزد هیچ اتفاقی نمیافتاد انگار کیر من مرده بود.بعد نشست رو زمین و گفت.نه مثله اینکه این دفعه دیگه واقعا عاشق شدی و دخترم بدجور عاشقته.بعد از اون ما به اجبار مادرم نصف کاباره های شهر روگشتیم و نصف جنده های شهر ویزیت کردیم تا واسه من ساک بزنن و بالاخره مادر کاملا راضی شد که با من بیاد تا تو رو واسم بگیره و بعدش هم تو شدی مال من.تو این فاصله نمیدونم چطوری اما یکی از دستام تو شلوار خودم بود و دسته دیگم زیر لباس گشاد جینی وسط پاهاش جواب میداد و کل جلوی لباس جینی خیس شده بود.بعد جینی در حالی که داشت دستاش رو از سینه هاش که محکم اونارو بهم فشرده بود جدا میکرد لبش رو به لبم رسوند ودادزد دوستتتتت دارممممممم.دوستتتتتتت دارممممممممم.من هم آروم خوابیدم کنارش و گفتم منم دوستتتتتتتتتت دارممممممممم عزیزممممممممی...امیدوارم لذت برده باشید دوستان.با تشکر.امیر سکسی.پایان

1 نظرات:

مجید گفت...

سلام داداش امیر
ادامه داستان بابای خوب_سکس من با دو خواهر و خاطرات سکس رویا رو ادامه اش رو بذار.
دستت درد نکنه.
بای

 

ابزار وبمستر